سلام :))

باز هم در خدمت شما هستم با پاره ای از توصیفات ارم رفتن. 

شنگول و منگول و حبه ی انگور درواقع اسمی است که ما سه تا دوست روی خودمون گذاشتیم،شنگول خانم ایگرگه،منگول خانم ایکس، حبه ی انگورم منم ^___^

هر پستی که تا الان درباره بیرون رفتن هامون نوشتم با همین دو دوست گرامی بوده، این پست رو یادتون هست؟ اونی که تو عکس هست خانم شنگوله. واقعا هم شنگول بهش میاد، چراییش رو هم براتون خواهم گفت:))

طبق معمول یه جلسه گذاشتیم درباره اینکه کجا بریم و کی بریم و چیکار کنیم،پس از صحبت های فراوان رسیدیم به جای همیشگیمون، ارم^___^

خانمِ شنگول یکسال از من و منگول کوچیکتره و درحال حاضر کنکوری محسوب میشه لهذا باید برنامه رو جوری میچیدیم که به درسش لطمه وارد نشه؛قرار بر این شد که ظهر ساعت ۱ جلوی مترو باشیم تا بریم هایلار بخریم و بعدشم بریم ارم و بزنیم بر بدن.

برای رسیدن به مغازه ی هایلار فروشی باید میدون دانشجو رو رد میکردیم و میرفتیم اون سمت خیابون،میدونی رو تصور کنید که اصلا معلوم نیست از کدوم طرف ماشین میاد و باید دور تا دور سرت چشم داشته باشی و هوای خودتو داشته باشی که یهو ماشین نزنه بهت،یه پل هوایی هم هست که ما ترجیحمونو بر این قرار دادیم که از پل رد شیم و جونمونو حفظ کنیم. 

داشتیم از پله ها میرفتیم بالا که رسیدیم بالاخره، یهو منگول داد زد بچه هاااا بن بسته اینجااا - من و شنگول یه نگاه به هم کردیم یه نگاه به منگول،دستشو کشدیم بردیم جلوتر و سمت چپو بهش نشون دادیم بدون هیچ حرفی، یعنی من عاشق این حجم از خنگ بودنشم :)))) 

همون لحظه دیدیم یه در باز شد و یه اقایی اومد بیرون یه نگاه به قیافه های هاج و واج ما کرد و رفت،بله مثل اینکه آسانسورم داشته و ما هلک و هلک از پله اومدیم بالا، نگاه خیره به دوربین رو تصور کنید،دلمون هم خوشه شیرازی هستیم :)))

کل مسیر هایلار تا باغ ارم با حرفای من و شنگول درباره گرسنگی طی شد و منگول هم هر سه دقیقه یه بار میگفت وای چقدر شماها شکمویی هستین دندون رو جیگر بذارید الان میرسیم دیگه. 

پس از مشقت فراوان رسیدیم و حالا در به در دنبال یه جایی بودیم که بشینیم و غذامونو بخوریم،اخر یه جا پیدا کردیم و فارغ از همه جا شروع کردیم،یعنی اون نگاهی که اون لحظه به ساندویچم داشتم رو حتی به محبوب جان هم نداشتم :)))

همینجوری که درحال پر کردن معده ی مبارک بودیم فهمیدیم توسط گربه ها محاصره شدیم،دو تا پشت سرمون دو تا جلو یکیم چسبیده بود به من و زل زده بودن بهمون که بهشون غذا بدیم ولی زهی خیال باطل، حرف شکم که وسط باشه ما به هیچکس رحم نمی‌کنیم:))

من و شنگول یه نوشابه قوطی مشترک گرفته بودیم منگولم یکی جدا برا خودش،با شنگول تبانی کردیم و نوشابه ی منگولم خوردیم و به اندازه ی یه قلوپ برای خودش باقی گذاشتیم :))

در همین حین دو تا پسر از رو به روی ما داشتن میومدن و میخواستن برن پشت سرمون، شنگول درحالی که طرف صحبتش من بودم زل زده بود به یکی از پسرا و  خیلی جدی گفت : دستمال داری؟ پسره هم نه گذاشت و نه برداشت گفت اره تو ماشین دارم اگه میخوای بریم با هم برداریم:))) شنگول با یه حالت چی داری میگی نگاش کرد و من برای اینکه قضیه رو ماستمالی کنم گفتم ببخشید این خیلی گشنشه نمی‌فهمه چی میگه شما ببخشید، اونا هم خندیدن و رفتن.

فعلا این پارت رو داشته باشید تا بعد پارت بعدی رو هم تعریف کنم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرده فروشی میلاد اتوبار کارگر 883-46-883 viviana370n9 Rede James Chris Steve وبـــگـــرافـــلــند شهاب مرادی سایت سرگرمی تفریحی ifunsite.ir اخبار ارزهای دیجیتال - پلتفرم معاملاتی ارزهای دیجیتال - صرافی آنلاین